در دل شب های تار، یاد تو پیدا بود
نور عشق تو مرا، راهنما و معنا بود
چون نسیمی که گذر کرد ز باغ گل ها
عطر حضور تو در جان من غوغا بود
هر کجا رفتم و هر جا که نظر کردم من
رد پای تو در آن لحظه و آنجا بود
گرچه دوری ز من و فاصله ها بسیار است
عشق تو در دل من، چون ستاره برجا بود
با تو هر لحظه بهاری ست که در جان دارم
بی تو هر لحظه خزان، سرد و بی پیدا بود
در غم دوری تو، دل به صبوری بستم
که وصال تو مرا، عهد و وفا پیدا بود
چون که دریا به تلاطم ز حضور تو بود
ساحل آرامش من، در دل دریا بود
هر نگاهت به دلم شعله ور آتش زد
گرمی عشق تو در سردی دنیا بود
با تو از هر چه غم و درد، رهایم کردند
لحظه هایم همه شیرین و پر از رویا بود
در هوای تو نفس می کشم و می مانم
که هوای تو مرا، زندگی و دنیا بود
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR