تاب بهار می زند، عطر گل از هوای تو
رنگ ز دل ربوده است، نازک و دلربای تو
چشمه زلال عشق را، موج به موج می کشد
نغمه سرای دل شده، زمزمهٔ صدای تو
شکوفه های آرزو، در دل شب شکفته اند
ماه به رشک آمده است، ز لطف و از صفای تو
ای که بهار عشق را، رونق و رنگ می دهی
دل به تو بسته ام چنین، با همهٔ وفای تو
هر نفسی که می کشم، عطر تو می رسد به دل
شور و نشاط می دهد، این همه ماجرای تو
در ره عشق جاودان، گم شده ام به بوی تو
روشنی دل من است، نور و صفای روی تو
چشم به راه تو نشسته ام، در دل این شب دراز
ذکر و دعایم این شده، دیدن و لقای تو
در دل این غزل نهان، راز نهفته ای بود
عشق به اوج می رسد، با غزل و نوای تو
ساز دل من نواخت، نغمهٔ عشق جاودان
آتش عشق تو شده، مرهم و شفای تو
در دل شب های تار، نور امید می دمد
با تو بهار می رسد، در دل و در فضای تو
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR