در دل شب های تار، راز نهان پیدا شود
در سکوت هر صدا، نغمه خوان پیدا شود
چون که دل با عشق جوید، راه خود را می گشاید
در میان هر غبار، نور جان پیدا شود
چشم دل گر باز گردد، پرده ها برمی دَرَد
در پس هر آه سرد، آتش فشان پیدا شود
سینه ای کز درد خالی ست، بی ثمر در این جهان
در دل هر زخم کهنه، باغبان پیدا شود
عشق چون باران ببارد، خاک جان تازه کند
در دل هر قطره اش، چشمه سان پیدا شود
گرچه دریا ژرف و تار است، گوهرش پنهان مکن
در دل هر موج او، رازکان پیدا شود
چون که دل با یاد یار، هم نفس گردد ز شوق
در دل هر لحظه اش، بی کران پیدا شود
هر که با درد آشنا شد، قدر درمان می شناسد
در دل هر رنج و غم، شادمان پیدا شود
شوق پرواز است در دل، گرچه بال و پر شکست
در دل هر آرزو، آسمان پیدا شود
عشق چون خورشید تابان، بر دلم نور افکند
در دل هر سایه اش، مهرگان پیدا شود
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR