مرا می گویی که غریبه ها رویا نمی بینند؟!
اما من، روزهایی که چون سگ در ترکیه
از سرنوشت خود بیزار بودم،
تو را به یاد داشتم و رویاهایم را با تو مرور می کردم.
تو در خاطرم بودی،
تو رویا و آرزویم بودی،
آن هنگام که در اسطبل ها بیگاری می کردم و
بر روی بتون های سرد بندرگاه ها می خوابیدم.
شعر: ماردین ابراهیم
برگردان: زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR