یک دست کم بود
میان شلوغیِ شب
دست هایی دیگر در آورد
برای اجازه از چشم های خدا
برای آنکه اشاره کند به تخته سیاهِ آسمان
به رنگین کمانی که رنگش مثل گچ سفید
به ابری که پاک می کند حروفِ آفتاب را
به قرصِ ماهی که پنهانی می جود
ویرگول ویرگول ویرگول والیوم
و به کبوتری غریب
که نوشته می شود
خوانده نمی شود
«آرمان پرناک»
ZibaMatn.IR