در دل صحرا، نسیم از گل و ریحان گوید
این غزل، قصه ی دل های پریشان گوید
چشم مستش، به دلم آتش عشقی زده
دل به لبخند لبش، قصه ی پنهان گوید
در دل آینه ی شب، چهره ی او می درخشد
هر که با عشق بود، قصه ی جانان گوید
هر که در کوی وفا، پای به راهی دارد
دل به دریا زده و قصه ی طوفان گوید
نغمه ی عشق و وفا، بر سر هر شاخه ی گل
در دل باغ، به ما قصه ی باران گوید
در دل این غزل، از عشق سخن می رانم
هر که با عشق بود، قصه ی انسان گوید
دل به دریا زده ام، موج مرا می خواند
ساحل آرامش ما، قصه ی مرجان گوید
در دل شب، ناله ی خاموشیِ مهتاب است
هر که با عشق بود، قصه ی کیهان گوید
شاخه ی گل، در دل باغ، به نوا می خواند
نغمه ی عشق و وفا، بر سر هر بان گوید
هر که با عشق به میدان خطر پا بگذارد
در دلش شور و نشاط، قصه ی دوران گوید
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR