چشم مستت مست می سازد مرا هر دم ز نو
زلف پرچینت پریشان می کند حال دل و جان را چو مو

لعل لب لبریز از می، ساقی سرمست عشق
می چکاند قطره قطره در دل ما جام خو

سرو قد قامت کشیده، قامتش خم گشته لیک
پیش رفتارت که می آید چنین سرکش، سبو

شمع رخسارت فروزان، شعله ور در بزم شب
پروانه وار افتاده دل در آتش، سو به سو

نرگس چشمت نگاهی افکند بر باغ جان
صد گل شکفته می شود از هر نگاهش نو به نو

آه آتشبار عاشق، آسمان را می خراشد
دود دل بالا رود، پوشد فلک را تو به تو

تیر مژگانت نشسته بر دل صد صید زار
خون چکد از هر طرف، جاری شود چون جو به جو

گیسوی مشکین تو در باد صبا رقصان شده
عطر افشاند در هوا، مدهوش سازد کو به کو

ابروی چون ماه نو، در آسمان رخ نموده
فتنه ها برپا کند، آشوب سازد سو به سو

بوسه بر لعلت زنم، شیرین شود کام جهان
جان دهم در پای تو، تا زنده گردم نو به نو

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR

ارسال شده توسط
مهدی غلامعلیشاهی