.
بگذار در نگاهِ تُ باران شوم به شوق
دردت بغل گرفته پریشان شوم به شوق
خواهم شوی تُ زلزله ویران کنی مرا
زیر نگاه مهر تُ پنهان شوم به شوق
تا بر ضریحِ چشم تُ ، جانم دخیل بست
گفتم کرامتی شود انسان شوم به شوق
دردی نشسته در دلِ من زار می زند
خرجش فقط دو بوسه و درمان شوم به شوق
آغاز عشق با تُ مرا بود و دل سرود
ای کاش در کنار تُ پایان شوم به شوق ...
.
ZibaMatn.IR