(چشم جادو)
از آن روزی که وا کردی ز رویت ابر گیسو را
شکستی نرخ بازار سیه چشمانِ هندو را
به افسونِ نگاهت داد از کف دین و دل زاهد
بزن عینک، که نامحرم نبیند چشم جادو را
مزن پر ناگهان در آسمان چون کفتران غافل
که کرکس کِی؟ بپوشد چشم از آزار، تیهو را
شود پنهان به نزدت ماه عالمتاب از خجلت
که روشن می کند بَدر نگاهت تا فراسو را
اگر یک دم نگاهت، بر فراز آسمان افتد...
ز شوق دیدن روی تو حوری می کشد هورا
ز شاهین نگاهت نبض دل ها در تپش افتد
مکن بالا و پایین این قدَر خطّ ترازو را
چنان مدهوش گردد هر که بیند چشم بیمارت
که گویی خورده بیماری تمام نوشدارو را
نگاهی کن به زیر پای خود لختی تماشا کن
که بینی کشتگان خویش، با شمشیر ابرو را
شود سرمست حتی (ساقی) از جام نگاه تو
بگردانی اگر بر سوی او آن جام مینو را...
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1394
ZibaMatn.IR