اندوهِ مسلمان چو دریای...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن سید محمدرضا شمس
- اندوهِ مسلمان چو دریای...
(اندوهِ مسلمان)
چو دریایی که خشکی بیابان را نمی فهمد
کویر تشنه لب، معنای باران را نمی فهمد
کسی که سفره اش رنگین شده از خون محرومان
گرسنه حالیِ درمانده ی نان را نمی فهمد
نگر بر چهره ی محتاجِ قوتِ لایموتی که
ز رنج زندگانی، خوانِ الوان را نمی فهمد
دلی که نیست پابند صداقت از ریاکاری
خلوص باطن و ایمان و ایقان را نمی فهمد
همیشه سرخوش ِ آسوده از رنج و گرفتاری
غم درماندگان و چشم گریان را نمی فهمد
تن آسانی که لم داده به زیر سقف آسایش
تب و تاب اسیر سقف ویران را نمی فهمد
تبهکار ستم پیشه ز خلق و خوی حیوانی
هراسِ بی گناهان ِ پریشان را نمی فهمد
ز کاخِ خود بزن بیرون و بر بیچارگان بنگر
که مستغنی، غم بی سرپناهان را نمی فهمد
اگر که قافیه شد شایگان هرگز مکن عیبم
که مضمون سخن، اینگونه عنوان را نمی فهمد
زمستان ا ست و گرگ و گوسپند و راهِ ناهموار
کسی هم حالِ چوپان در زمستان را نمی فهمد
مزن داد از رهِ مردم فریبی، از مسلمانی...
که کافر، درد و اندوهِ مسلمان را نمی فهمد
دلی که روشن از نور خدا شد در تمام عمر
ندای باطل و فریادِ شیطان را نمی فهمد
چو یوسف آنکه بر عشق حقیقی مبتلا گردد
دگر عشق ِ زلیخای هوسران را نمی فهمد
بظاهر چون ابوسفیان مسلمان شد بناچاری
ز خبثِ ذاتِ خود اسلام و قرآن را نمی فهمد
مخوان بر گوش محتاجان احادیث کذایی را
دلِ خالی ز نان، حرفِ سخنران را نمی فهمد
به چشم مستِ مِی خواران، بیابان هم گلستان است
خمارآلوده، عیش باغ و بستان را نمی فهمد
مکن وا سفره ی دل را به نزد هر کسی زیرا
دل بی ݟم، ݟمِ در سینه پنهان را نمی فهمد
مخواه از اهرمن همدردی و همخویی و رأفت
که رنج و محنت و خواری انسان را نمی فهمد
به شعرِ (ساقی) دلخون نگر با دیده ی مجنون
که لیلی، بینوایی در بیابان را نمی فهمد.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1396