از خواب چه می خواهی بیداری...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن محمد خوش بین
- از خواب چه می خواهی بیداری...
از خواب چه میخواهی؟ بیداری آشفته است
یک عمر در این کابوس لبخندم این گفته است
در کوچه بی برگشت آواز کسی پژمرد
چشمان توام انگار از خاطرهها دل برد
هر حرف که میگویند زخمی به دلم باشد
هر پنجره ی بسته تصویر قلم باشد
دل خسته و بی رویا دلتنگ به هزار امشب
با گریه ی بیعلت با بغض گره در لب
باران که نمیگیرد این ابر فقط تیره است
این شهر پر از فریاد اما همش سیره است
یک عمر خودم بودم این خود به اسارت رفت
با طعنه و با تردید با سایه به عادت رفت
دل را به که بسپارم وقتی همه بی تابند
وقتی همه شبها را با مرثیه میخوابند
آن کودک پر رویا در من به گناه افتاد
در جاده ی تردیدم هر گام به چاه افتاد
با هرکه سخن گفتم دیوار شنیدم من
جز سایه خود هیچکس همراه ندیدم من
با هر نفس آخر این بغض نفس میزد
دیگر دل دیوانه سر را به قفس میزد
ای عشق فراموشم ای خاطره ی خاموش
برگرد که بی تو نیست حتی به جنون آغوش
من ساکت و سرد اما در من دل طوفانیست
دیوانهتر از دریا دیوانه بارانیست
من شاعر بی لبخند در خود شده ام مرده
در وسعت اندوهم صد قافیه پژمرده
باید بنویسم باز این راه ندارد سود
هر خط قلم فریاد هر بیت فقط تب بود
پس آمدنم کافیست رفتن شوم از امروز
این راه به سرگردیست این عشق فقط کابوس
وقتی که فقط سایه است وقتی که فقط درد است
ماندن تو در این راه رفتنت به لب مرگ است