پاسبان دروازه شهرشده ام ازچه رو...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

پاسبان دروازه شهرشده ام
ازچه رو چمباتمه زده ام ،مبرهن است
دیوارضخامت جنگ ،طلبی سنگین دارداز من و هم وطنانم
هرچند رنگ جرمم سپید است
ولی درد وجدان ندا داده به من
تا بنشینم بردروازه شهر
شاید که نسیمی بوزد
نفس صلح آید و من جارچی خبرصلح شوم
وه که چه شیرین است بیابم صلح را
درپی آن بدوم همچون زلیخا در پی یوسف
پیراهنش را بدرم لخت و عریان گردد
چه صفایی دارد این جنگ و جدال فی مابین من و صلح
پیراهن صلح در دستانم
آویزش بکنم بر دروازه شهر
رویش بنویسم زنده بادصلح، مرگ برجنگ
به راستی به کدامین جرم تاوان مکافات دهیم ؟
من و تو که نداریم گنهی؟ ار چه رو رنگ رخساره سیاه؟
دلمان زخمی،درپی لقمه آرامش، دوان؟

ZibaMatn.IR
نسرین شریفی
ارسال شده توسط
ارسال متن