متن صلح جهانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات صلح جهانی
پاسبان دروازه شهرشده ام
ازچه رو چمباتمه زده ام ،مبرهن است
دیوارضخامت جنگ ،طلبی سنگین دارداز من و هم وطنانم
هرچند رنگ جرمم سپید است
ولی درد وجدان ندا داده به من
تا بنشینم بردروازه شهر
شاید که نسیمی بوزد
نفس صلح آید و من جارچی خبرصلح شوم
وه که...
ای مردم دنیا!
کاش برای لحظهای، فقط لحظهای، چشمانتان را باز میکردید...
نه برای دیدن منظرهای زیبا، نه برای تماشای یک فیلم احساسی،
بلکه برای دیدن واقعیتی که در سکوت، در خون، در آوار دفن شده است.
شانا فرزند لوییزانریکه دختری کوچک از غرب و با لبخند معصومانهاش، قلبها را...
سکوتِ ما گنهکاری است، خیانت با زبان سرد
در آتش نگاهِ او، دل از اندوه میلرزد
صدای گریه ی یک طفل، چه آتشها که افروخت
خدایا بر سر او هم، پناهی نیست، اگر دردیست
کجاست آن عدالتها؟ کجاست آغوش ایمن؟
که دستانش به لرز افتاد، دلش زخمی ز بیدرکیست
نگاهش...
●نامه ای به وطن :
جنگ بر من میتاخت بی آنکه بدانم چگونه چشمان پدرم را از آتش نجات بدهم.
جنگ بر من نه ، بر خانواده ام نه ، که بر این شهر با سرعتی باور نکردنی میتاخت.
پس از کشته شدن خواهرم ساعت ۲:۲۳ بامداد به این فکر...
چه قدر دنیا قشنگ تر میشد همه بی سیاست
در وسط میدان بازی می کردند…
بی نقاب باشیم