شاخه ها خیس گریه می لرزید...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

شاخه‌ها خیسِ گریه می‌لرزید
برگ‌ها از هراس می‌افتاد
هر تَبَر بویی از تو می‌آورد
هر تَرَک از دلم صدا می‌داد

زیرِ پام ریشه‌ها نفس می‌زد
گویی این خاک با تو خو کرده‌ست
گویی این باغ از همان اول
روحِ من را درون تو کرده‌ست

پُشت هر خاطره که خم می‌شد
ردّ چشمانِ خیس پیدا بود
خانه‌ای که کنار تو می‌لرزید
بعدِ رفتن چقدر تنها بود

ناگهان برقِ سایه‌ای رد شد
پشت دیوارِ خیسِ بارانی
اسم تو بود یا صدا؟ نمی‌دانم
ترجمانِ عبورِ پنهانی

راهِ برگشت نیست، می‌دانم
پس قدم در غبار می‌گذارم
پُشت سر رودخانه‌ای از تو
پیش رو کوه‌های بیدارم

من به مرزی رسیدم آهسته
که نه راهی به عشق باقی بود
نه درِ بسته‌ای برای گریز
نه صدایی که یارِ ساقی بود

زیر بارانِ خاطرت ماندم
سایه‌ای روی شانه‌ام خم شد
باد برد آرزوهای پیرم را
مرگ آمد کنار من کم شد

مرگ، آرام در دلم می‌روید
مثل یک دردِ بی‌صدا، پنهان
تو که رفتی جهانِ من هم رفت
مانده‌ام با شکستِ یک انسان

محمد خوش بین
ZibaMatn.IR
خوش بین
ارسال شده توسط
ارسال متن