برای تو دوست خوبم :
برای تو مینویسم با تمام وجودم ؛
امروز برایت از آسمان وابرها میخواهم بگویم
میدانم تو هم گاهی دلت می گیرد
وغمی قلبت را فشار میدهد
بغض راه گلویت را می بندد
و شرم مانع از گریستن ات می شود ؛
ودنبال آرامش هستی تا حداقل دمی تو را از اندوه دور کند ؛
خوب من بازی قشنگی را از بچگی آموختم
بازی با ابرها
هر وقت دلم تنگ بود و دنیا برایم قفسی بود
ونمی خواستم به زمین و زمینیان نگاه کنم
می نشستم توی حیاط و به آسمان نگاه میکردم
وبا ابرها برای خودم شکل هاو قصه ها می ساختم
وخود غرق داستان خود می شدم
لحظه ها سپری می شد ومن بی خبر از این همه زمان گذشته شده ...
ودر آخر که بازی من با ابرها تمام میشد بلند که میشدم حس خوبی داشتم
انگاری دلم مثل آسمان بزرگ وصاف شده بود
همه دشمنانم بخشیده شده بودند و حتی دوستشان داشتم ...
و این چنین شد که من عاشق شدم ؛
عاشق آسمان ویک تکه ابر .
ZibaMatn.IR