بالاخره باران آمد و هوا کمی ...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
5 امتیاز از 1 رای

بالاخره باران آمد و هوا کمی تمیز شد. مردی که جلو تاکسی نشسته بود، گفت: «خدارو شکر که این بارون اومد و همه چیز را شست.» زنی که عقب تاکسی نشسته بود، گفت: «همه چیز را که نشست، هنوز آلودگی زیاده.» چند لحظه سکوت شد. زن گفت: «کاش بیشتر بارون می‌اومد، کاش می‌شد یه بارونی بیاد که همه چیز را بشوره و همه جا تمیز بشه.» دوباره سکوت شد. تاکسی توی ترافیک گیر کرده بود. لحظه‌ای بعد چند قطره باران روی شیشه چکید، بعد چند قطره دیگر و بعد باران شدید شد. راننده از توی آینه به زن نگاه کرد.‌

ZibaMatn.IR