از زیرِ پرتقال ها که رد می ش...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
5 امتیاز از 1 رای

از زیرِ پرتقال ها که رد می شدی، نگاهت کردم.
انگار هرکدام خودشان را می کشیدند به شاخه هایِ خشک و پوستشان را خراش می دادند که عطرشان به مشامت برسد و تو از خوشحالی چشم هایت را ببندی...
بعد نَخل ها سر خم می کردند که آفتاب رویِ آرامشت نتابد و باران هلالِ صورتت را تَر نکند...
آنوقت شبنم ها می آمدند و سنجاقک ها بال می زدند و من که دورتر ایستاده بودم زندگی را می دیدم که فقط همان چند لحظه به جریان افتاده بود...
.

ZibaMatn.IR
ارسال متن