جهان برایِ من
با میلادِ تو آغاز شده است
و برگهایِ تقویم
تنها دیوارهایی فرضی ست
که فاصله را یادآوری می کنند…
تا باور کنیم، بی آغوش، عشق افسانه ای بیش نیست...
اما حالا که دوباره میلادِ توست، بیا با هم دیوانگی کنیم...
مثلا من ماه را جایِ تو میبوسم
و تو با قاصدکی برایِ چشمانم لبخند بفرست…
بعد باهم به ریشِ تقویم و دیوارهایش میخندیم…
تنها خدا می داند هر بار که میخندی، دیوارها کابوسِ آوار میبینند..
میلادت مبارک...
ZibaMatn.IR