فرسنگ ها دورم از چشمانت،
آنقدر دور که لمس دستانت
برایم غیر ممکن ترین آرزوست.
هر روز به اندازه ی تمام فاصله مان
دلتنگی ام را از بر می کنم.
هر روز نگاهت می کنم ...
عکس هایت را ورق میزنم ...
مچاله می شوم و
بغل می کنم خودم را،
ولی نه نمی شود...
آغوشت چیز دیگریست!!!
مهربان تر است...
من به گرمای تنت محتاجم.
دلتنگم...
سخت دلتنگم و
این حکم دادگاهِ مجرمیست
که جاده ها قاضی اش باشند
و قضاوتش کنند...
ZibaMatn.IR