برادر جانم... دلم که تنگ میشود چشمانم را میبندم...
عمیق نفس میکشم...
حالا امواجی از تو را در دریای خیالم حس میکنم...
عطرت... آغوشت... خنده هایت...
چشم هایت...
مهربانی هایت..
حتی اخم هایت...
همه ی باتو بودن ها مانند نوار فیلمی از پشت پلک هایم میگذرد...
و من تورا بارها وبارها بیمارگونه در خاطرم مرور میکنم...
اکنون
حس میکنم قلبم کمی ارام تر شد...
ZibaMatn.IR