چه دارد این چراغِ شکسته
که انتظارِ یکی شبتابِ
پا در گریزش نیست
من اقرار می کنم
حتی یکی لحظه بی تو نزیسته ام!
تاریکی شب و
روشناییِ روز،
همین است،
فقط همین است
هی دختر!
دخترِ داستان های عاشقانه ی آدمی!
بعضی ها اصلاً خبر ندارند
چراغ کدام است و
شبتابِ پا در گریز... کدام!
از راه پله... آرامتر... بیا
همسایه ی فضولی دارم
همیشه فکر می کند جهان را
فقط از اندوه بی دلیل آفریده اند.
ZibaMatn.IR