شب ماند و او دیگر نیامدگم بودم...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای
شب ماند و او دیگر نیامد
گم بودم و دستی به روی شانه ام زد
گفتم که دیگر جان ندارم
من بغض ابری بی قرارم
قلبم گرفت از شهر خالی
رد کن مرا از آشفته حالی...
ZibaMatn.IR