وقتی که به روزهای قبل از تو فکر میکنم
متوجه میشم که تو چقدر خوب کارت رو بلد بودی
چقدر توی زندگی من نقش خوش رنگی داشتی
آخه کی میتونست فکرشو بکنه که تو از یه آدم گوشه گیر و خجالتی که سعی داره از عالم و آدم فرار کنه تا حالش شاید یخورده بهتر باشه
که شاید بتونه توی خلوت خودش اروم به زندگیش ادامه بده... بتونی یه آدمی بسازی که یه لحظه هم آروم و قرار نداره
یادش بخیر....
چقد که پابه پای هم شیطنت کردیم
چه شب هایی که تا صبح غیبت اون دخترهای افاده ایی دانشگاه رو نمیکردیم و آخرش به خودمون و حرفامون نمی خندیدیم
و چه روزایی که به اسم درس و دانشگاه توی کافه ی همیشگیمون دست به دست هم کاموای خیالبافی رو نمی بافتیم
وایی که چقد دلم قنج میره برای اون لحظه هایی که جز فرار راه دیگه ایی نداشتیم اما طبق روال همیشگی اسیر نصیحت ها و گوشزدهای بقیه میشدیم
رفیقِ خوب من .... خیلی خوشحالم که هستی و من دارمت
خیلی خوشحالم که شدی جزئی از این وجود و زندگیم
ممنونم که دنیای منو به رنگ دنیات طراحی کردی
ممنونم ازت
ممنونم رفیق جونیم
ZibaMatn.IR