ماه من! اینجا نیستی
تا دست بر شانه ات بگذارم
و سرما پلک هایش را ببندد.
هر شب اما، روی همان میز
که در سایه ی خیالم تنها مانده،
فنجانی شعر برایت میگذارم
و گوش می سپارم
به سلام دری که باز میشود
به صدای پاهایی که میخرامند
و به هلهله ی شاد واژه هایی
که گلویت را گرم میکنند.
ZibaMatn.IR