بهشت براى من جایى است که سر راحت به بالین بگذارم
بالشش پر قو نبود هم نبود
بهشت براى من جایى است که صبح از خواب بیدار شوم و کوه غم روى قلبم سنگینى نکند
بر بالینم حورى نوازشگر پر کرشمه اى نبود هم نبود
بهشت براى من جایى است که در خیابانهاى قشنگش آدمها آرام بروند و بیایند و به هم سلام کنند و سلامشان سلامتى بیاورد
سنگفرشش از گل نبود هم نبود
بهشت براى من جایى است که سر سفره ام نان و پنیرى باشد که طعم نان و پنیرهاى واقعى را بدهد وموقع خوردنش نگران سفره فردایم نباشم
سر سفره ام خوراک هاى بهشتى نبود هم نبود
بهشت براى من جایى است که کارم دلم را خوش کند و امیدم را دو چندان.
غلام و کنیز نبود هم نبود
بهشت براى من جایى است که سقف بالاى سر و زمین زیر پایم محکم باشد و پنجره هاى خانه ام رو به یک کوچه پاکیزه بازشود
خانه ام قصرى از طلا و جواهر نبود هم نبود
بهشت براى من جایى است که عشق مثل خدا یکى و همیشگى باشد
خیل ماهرویان سیم اندام نبود هم نبود
بهشت براى من جایى است که با هر نفس سرب و بیمارى در وجودم رخنه نکند
آسمانش مثل اشک چشم شفاف نبود هم نبود
بهشت براى من جایى است که در آن با خیال راحت بمیرم
زندگى جاوید در اوج جوانى نبود هم نبود
ZibaMatn.IR