فرزندان نداشته ی عزیزتر از داشته هایم!
درسِ امروزتان این است:
افتادن، افتادن نیست!
از دماغِ درازِ یک فیل، یا درخت، یا ماتحتِ مبارکِ آسمان، یا ... فرق دارد با "چشم"!
درست است که در تک تک شان، "دافعه ی خواسته" و "جاذبه ی ناخواسته" پُر می کند تمامِ حجمت را.
اما به گمانم افتادن های چَشمی، عجیب ترین های عالم اند!
کوچکتر از آن به نظر می رسد که فکر کنید می شود آدمها با تمامِ هیکلشان بتوانند از آن توُ، دَر بیایند و بیُفتند پایین.
اما می شود، می توانند، می آیند. می اُفتند.
هم از چشم
هم از دل... .
عزیزانم! به حالِ آن هیکل ها هیچ کاری نمی توان کرد. جز "بلعیدنِ اندکی تأسف"، "حذف کردنِ تصاویرِ به جا مانده" و بعد "ریزترتر کردنِ همان چشم " ، تا نکند، نکند، مغزتان گاز بخورَد و رفت و آمدِ این هیکل ها تکرار شود!
ZibaMatn.IR