خورشیدِ چشمان تو با من همسفر بود
تاریکی از غوغایت امشب باخبر بود
وقتی که در پای کلاسِ تو نشستم
فهمیدم استادِ من استادِ هنر بود
فانوسِ چشمان تو در دستِ نگاهت
روشنگر این سنگلاخِ پر خطر بود
با تو درختِ میوه ی من در زمستان
هر لحظه اش سرسبز، حتی پرثمر بود
ای ماهی کوچک کنار تو دراین تُنگ
این چند قطره آب، دریای خزر بود
ZibaMatn.IR