پهنم
چهار گوشه ی جهان
دست هر کسی را می گیرم
شاخه ی درخت می شود
و هر لبی که می بوسم
شکاف بین دو کوه
تنهایی سرنوشت من است
خدا از بالای نردبان دورتر به نظر می رسد
و زمین هاله ای از موریانه
برای تشییع دور از احتمال جسدم
حرف هایم نامفهوم تر از کتاب مقدسند
مثل نقطه ای آویزانم
از قلاب علامت سوال
و حتی دزد به خانه ام سر نمی زند
برای عزراییل دام پهن کرده ام
با قرص هایی که می جوم و باد نمی شوند
اما مرگ ستاره ای است
که هزاران سال بعد
نورش به زمین می رسد
به من
ZibaMatn.IR