بخت سیاهم گوشه ای توی کمینه
بخت سیاهم کاشکی من رو نبینه
اوضام کلاً تیره و تاره چه جورش
خوشبختی مثل یه جنازه رو زمینه
حالم رو بدتر کرده از روزای قبلی
فکری که مثل مار توی آستینه
حتی نمی خوادش خدا خوش بودنم رو
هر حرکتم انگار زیر ذرّه بینه
ای کاش بد باشه فقط، خوبیش پیشکش
هر اتفاقی گرگِ توی پوستینه
چشمم همه ش به آسمونه تا یه روزی
رو شونه هام شاهین خوشبختی بشینه
توی سرم از شادیام یه خاطره نیست
مثل ترامواییه که بی سرنشینه
از بس خبرهای بدی خورده به گوشم
یادم نمیاد آخرینش چندمینه
دنیا به هم ریخته سر و سامون نداره
انگار بی نظمی یه جور نظم نوینه
پایان این اوضاع بی سامون ماها
راهش فقط آزادیِ سقط جنینه
ZibaMatn.IR