بر امواجِ آرامِ رود
قایقی می لغزید
آنجا که ابرهای سپید
بر کوهسار نشسته اند
روی قایق
تو دیده بر هم نهاده بودی و در خواب
پروانه ای روی شانه ات
نشسته بود و محوِ تو بود
امّا پروانه پَر زد و رفت
به سوی کوهستان و
من هنوز در اندیشه ام
که آیا او
پروانه بود یا که
رویای بی بهانه ی تو
که گریخت...
ZibaMatn.IR