آه ای عشق!
ای پرنده ی سرکش
که بر شاخسارِ دلم می نشینی و
مانند خاطره ای
در ذهنم بیدار می مانی
تو لبخندی رنگارنگی
تو آن الهه ای
که گُل های وحشی در دست داری
تو آن درختی
که در حصارِ جانِ من غریبی
نه پرستویی و نه آوازی
با آشیان های ویرانِ آویخته بر شاخه هایت
که اسیرِ بادند
غریبانه می گریی
ZibaMatn.IR