زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
3.0 امتیاز از 2 رای

این بار تماس ویدیویی نگرفته بود، نمی خواست چشم های پف کرده اش را مادرش ببیند اما هیچ جوره نمی توانست بغضش را از پشت تلفن پنهان کند.
می گفت دلم را خوش کرده بودم به تکنولوژی که هزاران کیلومتر فاصله را از میان برداشته، هر روز می بینمتان، گوشی را می چرخانم که خانه ام را ببینید، گوشی را می چرخانید که مبلمان تازه ای را که خریده اید ببینم، می گفتم سالی یکبار من میایم پیشتان، سال بعدش شما، خودم را دلداری می دادم که زندگی همین است، که آدم باید راه خودش را برود، که پیشرفت و آرامش فرزند، تسکین دلتنگی پدر و مادر است
اما فکر این را نمی کردم که با هر خبری از همان جا که همه می گفتند خوش به حالت، جانت را برداشتی و رفتی؛ دلم اینگونه بلرزد!
که اگر جنگ شود، زلزله، سیل، اگر ناغافل تیری، موشکی به اشتباه! بخورد به شما که جانان منید؛ چه کنم؟
می گفت امنیت نه امکانی فردی که احساسی جمعی ست
و مهاجرت چیز ناقصی ست،
زندگی ات را ریخته ای توی یک چمدان، خاطراتت، یادگاری هایت و تمام آن چیزها که فکر می کنی آنجا به کارت خواهد آمد اما قرصی را که هر شب باید بخوری، که جانت به آن بسته است توی خانه جا گذاشته ای،
تو بگو اینجا در قانونمند ترین، امن ترین و مرفه ترین نقطه دنیا کدام داروخانه " خانواده " می فروشد؟
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن