یک وقتایی باید بنشینی و پشت میز کنار پنجره و همینطوری که خودت رو مهمون کردی به یک فنجان چای، خودتُ مرور کنی.
.
می دونی خیلی از ما ها، انقدر توی روزمرگی و بدو بدو های زندگی امروز غرق شدیم که دیگه خودمونُ فراموش کردیم. صبح و شب می رسونیم بدون اینکه لحظه اونجوری که دوست داریم زندگی کنیم و یک آن، یک لحظه، چشم باز می کنیم و می بینیم، چین و چروک های صورتمون زیاد شده، تارهای سپید موهامون بیشتر خودشونُ نشون میدن و آره، رسیدیم به زمستون عمرمون. ولی هنوز خیلی آرزوها رو تو دلمون نگه داشتیم که یک روزی بهشون برسیم و انجامشون بدیم.
.
ولی بازم دیر نیست
هر وقتی که یاد خودت بیافتی دیر نیست. همین که بفهمی خودت اول مهمی و اونجوری که خودت فکر می کنی تا حرف مردم، دیگه می تونی راحت تر قدم برداری.
.
به قول قدیمی ها، حرف مردم همیشه بوده، آره! تا بوده همین بوده.
.
وقتی داری خودت رو مرور می کنی، یه گوشه آرزوهاتُ بنویس، علایقت رو، اینجوری دیگه یادت نمیره.
.
هیچ وقت واسه آشتی کردن با خودت و قلبت دیر نیست فقط بای نترسی و از روزمرگی دل بکنی.
همین که هوس کنی بری بی چتر زیر بارون قدم بزنی، همین که توی خیابونی راه بری که دوستش داری و دیگه دغدغه ی رسیدن و ترافیک رو نداشته باشی، یا هر آرزوی کوچیکی که فقط به خاطر کوچیک بودنشون، بهشون بی توجهی.
.
اینکه اگه دلت برای صدای کسی که مدتهاست باهاش حرف نزدی تنگ شده، و دلت پرپر میزنه برای صداش. تلفنُ بردار و شماره شُ بگیر، فوقش اینکه برنمیداره ولی حداقل تلاش کردی. صدای قلبتُ شنیدی.
.
خودمونُ مرور کنیم، هر از گاهی، تا یادمون نره، دنیامون با داشتن ذهن مونه که زیبا یا زشت میشه.
ZibaMatn.IR