حالا که غصه آمده ، ما شاد می رویم
بگذار پُر کنند که برباد می رویم
ما را برای کنج قفس دانه می دهند
از خیر دان گذشته و آزاد می رویم
پر می کِشیم از کف آنها که می کُشند
ما دام برده در پی صیاد می رویم
دائم فریفتند : بمانید ، می رسد
آن اتفاق تازه نیفتاد ! می رویم
عمری اسیر و ساکن و ساکت نشسته ایم
ساکت شدن بس است به فریاد می رویم
باور کنیم از دل این کلبه ی خراب
دیگر به سمت خانه ی آباد می رویم
دی بود و سرد و تلخ همه ماه و سال ما
تا آخرین رمق پی مرداد می رویم
بودیم جزء خاطره های قشنگ دوست
یک روز مثل خاطره از یاد می رویم
ZibaMatn.IR