یه دختر باشه، (تو) با (من) یه مَرد و
پناه دست من تو باد سرد و
بیا شادی رُ رو بزگای زرد و
بذاریم و بگیم پائیز قشنگه
بیا با عشقمون پائیز و مهمون
صدای خش خش برگ خیابون
بشور عشق، غم رو زیر بارون
بگیم باهم دلامونم یه رنگه
بذار از ما بگن دیگه کتابا
پر از عشقن سوالا و جوابا
رمانتیکه ولی من بی مهابا
نمی ذارم بگی دلت چه تنگه
بیا تا بگذریم از هر چی که بود
که دوتا پرسوناژ عاشق آلود
بسازن قصه ای بی لفظ بدرود
که تو اون گل مهمات تفنگه
چرا تکرار شه بازم جنایت؟
بسازیم از سر مهر و محبت
یه تصویر مدرن از یه حکایت
که ماه این بار تو چنگ پلنگه...
بابک سویدا
از کتاب (پریش و پزشک)
ZibaMatn.IR