شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
دستم به غزل نمی رود بعد از تودل سمت زُحَل نمی رود بعد از توبوی نجسی می دهد آغوش همهدیگر به بغل نمی رود بعد از توبابک سویدا...
این پیشرو که حالامحکوم عقب گرد استمنبی همه چیزی کهاز دید تو ولگرد است ↓هم نیز زمانی بوددر کلبه¬ی دل لذتمیبردم از آتش هوووویخ کرده دلم سرد استلبهات در قصری استمختوم به زیباییانفاس مسیحایی!این مرده پر از درد استیخ کرده دلم هااا کنشاید که تپید از نوتقدیر تو را شایدتا پیش من آورده است انگار طلسمت کرداین پیر زن دنیااین فاصله چندان نیستدر واقع که یک پرده استپوشانده تو را پردهیک/پارچه از جادونامر...
سایه ای مثل سرابی مغرورکل جذابیتم فاصله بودچون که نزدیک نشد هیچ کسیحرف ها منتجِ فحش و گله بودتا که نزدیک شدی نوشیدیطعم این چشمه ی جادوی سرابعلت رفتنت اما نرسیداز تو در نامه، نه توجیه و جوابفکر کردم که پی ام آمده ایفکر کردم که مرا درک کنیمن چه می دانستم می خواهیاینقدر ساده مرا ترک کنیفکر آغوش تو با شخص جدید...متهم های به شدت مرموز...تا به این عشق تجاوز کردند...لحظه ها بد و بدتر هر روز...دور خود ننگ تنیده...
کامل ترین فهرست تاوان هاست قلبمغمگین ترین سال خیابان هاست قلبمگهواره ی رویاست، مبنا باد پائیز!در التهاب اوج این رقص غم انگیزگلبرگ رویا های من پرپر ترین استوارونه شد رویای من دیگر همین است↓پائیز و چنگال غم و امید واهییعنی سحر با نوری از جنس سیاهی!یعنی که من پائیز در پائیز ابرماز اختیار ترک تو لبریز جبرمبابک! تو را میخواهمت دل به تو بستمدیگر که من من نیست... حالا من تو هستمسرگیجه ی عطری که آن یادآور توستسر در گم ز...
به قدر اینکه پلکی را به روی پلک بگذاریشبیه عابری آیا: «فراموشت شدم!» آری؟اگر می خواستی اینقدر آسان بگذری از منچرا با هر روش اثبات کردی دوستم داری؟گمان کردم دلت وا می شود با من، که می مانی...ولی با باد رفتی ... بر تمام شهر می باری!تماشا می کنم هر روز عکست را نمی دانمچرا اینقدر زود آورده ام رو به خودآزاری ؟!به عاشق ها نگاهم مثل جنسی شد گران و منیتیمی که ندارد وسع مالیِ خریداری ...به تو می بخشم احساسی که خرجت کرد اشعارم...
من خود برای خود شبیه قوم تاتارمبیش از همه از خود رسیده به خود آزارماز هر دری وارد شد از هر جا فراری شدذهن چموش در به در، تحلیل گر بارمذهنم دچار اختلال سهمگینی بودوارونه می دیدم جهان را توی افکارمبر داربست منطقی با چفت و بست عشقحفظ تعادل رقص واژی بود... بستارمچیزی نمی گویم به نوعی خویشتن دارماما نمیدانی، نمیدانی چه میزان دوستت دارمدارد عذابت می دهد خوبی، نمی دانی...موزیک مشهوری همیشه روی تکرارمفریاد بی پروا زدی که...
جدیدا فارغ از هق هق شدم... بعد ازنمی دانم چرا عاشق شدم بعد از...من اقیانوس انبوهی شدم... بعد ازدوباره خواستم، کوهی شدم بعد از...حریف گرگ ها سگ ها شدم بعد از...عجین جن و بی پروا شدم بعد از...چرا درگیر خوش بختی شدم بعد از؟حریف درد یا سختی شدم بعد از...؟***برای زخم هایم قصه می خواندممرا راندی سپس رفتی و من ماندمخودم دشنام این دنیا شدم بعد از...سپس هم پرسه سگ ها شدم بعد از...درون کوچه ها باران شدم بعد از...که شهر...
گفتی: «برو!» آدم مگر جان خودش را می گذارد می رود؟معشوقه را در غصه ها یک مرد تنها می گذارد می رود؟بگذار تا مَردم بگویند: «آهنم»، یا اینکه من اهریمنماما به پای عشق تو بی «تا» ترین بودن منمزیبا ترین! دوشیزه ی غمگین من! معشوق خوش آئین من!دردت به جانم نام تو ورد زبان مرغک آمین من!معنای خوبی ... ای دقیقا «هیچ» بعد از کسر خوبی. خوب باش!با عشق خود تا به ابد جای دلم رمّانی مرغوب باش!باهوش مغرور حیا پیشه! زن آهنگین!... ظرافت نوع من!...
صبری بکن خانم! وقتی که می رقصیمحو شما میشه منظومه ی شمسی ...!اصلا نمی خواستم، اینطوری عاشق شمترسیده بودم باز درگیر هق هق شم ...اما نگاه تو محصول آرامشتو دائما خوبِ بی وقفه بی خواهشعاشق بشیم اصلاً، مثل دوتا ناشی!خاصه برای من هرچی که تو باشیجادوگری داری تو عمق چشماتو ...اجی مجی کردی جادو شدم با تومعلومه دیونه اینکه دوسم داریاینکه دوست دارم تو خواب بیداریفصل گلاب عشق چشم تو کاشونهعطر نگاهت رو کم داره این خونهو...
سار! شاید علت اینکه دلم می لرزد استچون که قلبم شاخه ی خشکی که از آن پر زد استفکر من مشغول تاریخی ست تکراری در عشقابر دلگیر اعتقادش:قطره ها می افتد استشک بکن بعدش یقین آلود همراهم بیاعشق تو تک اعتقاد قلب مردی مرتد استدر گلو آواز مستاصل شده غمگین و شادبوی رفتن میدهی قافیه اما آمداستعشق قانونی ندارد جاذبه بی جاذبه***قبل و بعدش نه مهم سیبی است که می افتداستقبل و بعدش نه توجه جلب کردن بحث ماستباقی اش فهمیدن هم درک ...
جنایت پیشه روئید ه استبه دور گردنم کارمو عشقی پوک و پوسیده است-طناب کهنه دارم-بُریدَش نعره ی باد وتنم از چوبه افتاد وتبسم بود و جلاد ونگاه قدردان وارمکشید از قلب من تیر وسر و پا لمس و درگیر وحواس خمسه آژیر وهجوم دود سیگارمدرون سینه ام دودی!و عشقی سرفه آلودیکه تو ذات الریه بودیاَلا سینوهه! بیمارمیقینانه ترین باوربه واقع عشق، حتی درظواهر نقش یک خواهرشدی مسئول آزارمسویدای دل آهن!زنی همواره در من ز...
پلکی بزن از دایره ها شعر جدیدی بنویسمپلکی بزن و باز طراوت بده باغات هنر رادر حلقه اشکت همه معنی من در خطر سیلبا عشق تحمل بکن و دفع از این مرد خطر راگهواره ایماژ و حروف و کلمات است برایماینقدر تکانش نده خوابش ببرد کل دبستانبگذار که پیدا بکنند از دل هر دانه خطا گنجبا سنگ کمالات سخن فرش شود کل خیابانخواهان پرستیدنت و دور تو گشتن شده شعرمای کاش فقط... کاش که پیدا بکند سمت تو راهیآن شهر ستاره ای، ابیات که مشغول طوافنداحرام نی...
نور امیدی نیست؟ یا من واقعا کورم؟از دوستت دارم چقدر این روز ها دورم!بغضی شکسته خالی ام با سنگ عشقی تلخدر عنفوانی از جوانی پوچ و مبرورمقبرم شیار بر کف دستت شود کافی¬ستمن شاعری مطرودم و محکوم سانسورممجموعه شعر منزوی، یک شاخه گل، سیگار!در دست هایت هر چه باشم باز مغرورم حجمی لبالب عربده معجون آشوبممن کوزه ی خیام در تخمیر انگورم...من دوستت دارم، ببین! اما نمی دانماز دوستت دارم چرا این روزها دورم؟بابک سویدا...
یه دختر باشه، (تو) با (من) یه مَرد وپناه دست من تو باد سرد وبیا شادی رُ رو بزگای زرد وبذاریم و بگیم پائیز قشنگهبیا با عشقمون پائیز و مهمونصدای خش خش برگ خیابونبشور عشق، غم رو زیر بارونبگیم باهم دلامونم یه رنگهبذار از ما بگن دیگه کتاباپر از عشقن سوالا و جوابارمانتیکه ولی من بی مهابانمی ذارم بگی دلت چه تنگهبیا تا بگذریم از هر چی که بودکه دوتا پرسوناژ عاشق آلودبسازن قصه ای بی لفظ بدرودکه تو اون گل مهمات تفنگهچ...