زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

من در این کلبه ی خاموشِ تنهایی؛
سال ها نشسته و به نصیحت های ماهِ اغواگر گوش سپرده ام.
آنقدر از تو حرف زده ام؛
که مشامم از عطر خیالت پُر شده و جانم را به لب رسانده است.
تمام سطر هایِ دفتر شعرم
از غصه سیاه گشته و
جایی برای دوای عشق باقی نمانده است.
قلمم دیگر؛
جوهری برای آفرینشِ تو ندارد ،
بس که دوان دوان به سوی آغوشت حرکت کرده است.
این اواخر؛
کودتای ماه برایم آشکار گشته است،
دیگر سفره ی دردهایم را برایش پهن نخواهم کرد.
سیلِ اشک هایم نیز گواه می دهد که
به کاری عظیم دست زده ام اما تعریف از آن چنگی به دل نمی زند.
آرام آرام؛
رغبتی به نابودی درونم می جوشد و
من را به پایان راه سوق می دهد.
دیگر چشم های امیدم کور شده است.
و می دانم که هرگز با آفتاب دیداری نخواهم داشت.
مگر این که خودت با دست هایت؛
ضربه ای روی درِ این کلبه بنوازی
و شب دنباله دار مرا به صبح برسانی...
ZibaMatn.IR

Moones_ahangari ارسال شده توسط
Moones_ahangari


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن