همانا آن چه عمیقاً آشکار است را،
جرأت کتمان نیست!
و چقدر عشق ات تار و پود محکمی ست؛
در سر تا پایِ وجودِ من!
در میانِ واژه های گنگی که در ذهن درمانده ام
جای دارند، تنها \تو\ قابل فهمی!
بقیه اش هذیان زاده شده،
و از لب هایم به سوی جهانی فانی؛
می شتابند.
من در آغوشِ تو حبس ابد خورده ام؛
و این حکم،
تشویش اذهان عمومی را به همراه داشته است؛
زیرا این شیرین ترین اسارتی ست
که تاریخِ بشریت به چشمِ خود دیده است!
دوست داشتن ات؛
موجودِ سرکشی مثل من را
رام کرده است.
و صلاحیت ات؛ توانسته است
از من یک آدمِ مطیع بسازد!
هر روزِ فرخنده ای که لبخندت؛
خط بطلان می کشد روی ریاضت هایم،
من دو بال در می آورم،
که برای پرواز کافی ست!
همین گفته ها که رسوا می شوند
و ناگفته ها که به شکلی غریب
ظهور می کنند
همه و همه؛ خبر از دلدادگی می دهند.
و همانا در بابِ عشق
هیچ چیزی را
جرأت انکار نیست...!
ZibaMatn.IR