و پرسشی ست قدیمی که همچنان باقی ست
که چند فاجعه تا مرگِ این جهان باقی ست
«نبودن» از همه جا مثل سنگ می بارد
به بودنی که فقط تکّه ای از آن باقی ست
چقدر عاشق و معشوق مرده اند، امّا
هنوز هم که هنوز است عشقِ شان باقی ست
چه حرمتی ست در انسان که بعدِ این همه قرن
خطوطِ خاطره اش روی استخوان باقی ست
اگر چه روح و تنم می رود، خوشم با این
که ذوقِ شاعری ام هست، تا زمان باقی ست
مریم جعفری آذرمانی
ZibaMatn.IR