توی حیاط خانه اشان بود...
اولین بوسه ام را میگویم؛
بعد از آن بارها بوسیده شدم،
توی جاهایی عاشقانه تر و زیباتر،
ولی ضربان قلبم توی حیاط آن خانه...
...دیگر تکرار نشد.
توی حیاط ایستاده بودم ،
رفته بود از توی خانه چیزی بیاورد،
صدای در آمده بود و من برگشته بودم سمت در،
رو که برگرداندم به سمتِ راهی که از آن رفته بود،گرمی نفس هایش را حس کردم...
و قلبی که تا آن روز آنقدر تند نزده بود...
رو به روی برج ایفل،
توی یک هتل پنج ستاره،
اصلا توی خود بهشت،
با زیباترین و بهترین مرد و زن دنیا،
فرقی نمیکند...
مهم ضربان قلبت است که یک بار تندتر از همیشه میزند،
فقط یکبار...
حتی شده توی حیاطِ یک خانه قدیمی..
ZibaMatn.IR