سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
آندره مکین :برخی لحظه ها هستند که آرزو می کنی ای کاش می توانستی زندگی را در آن ها متوقف کنی..مثلِ لحظه ی شیرینِ اولین بوسه موسیقی یک زندگی...
توی حیاط خانه اشان بود...اولین بوسه ام را میگویم؛بعد از آن بارها بوسیده شدم،توی جاهایی عاشقانه تر و زیباتر،ولی ضربان قلبم توی حیاط آن خانه......دیگر تکرار نشد.توی حیاط ایستاده بودم ،رفته بود از توی خانه چیزی بیاورد،صدای در آمده بود و من برگشته بودم سمت در،رو که برگرداندم به سمتِ راهی که از آن رفته بود،گرمی نفس هایش را حس کردم...و قلبی که تا آن روز آنقدر تند نزده بود...رو به روی برج ایفل،توی یک هتل پنج ستاره،اصلا توی خود ...
با اولین بوسه اتروحم بی وزن شدآنچنان کهاز تنم پر کشید....
و تاریخ اولین بوسهبه آنجا برمیگردد که منمردی غارنشین بودم و هنگامی کهبا اشاره و زبان گفتم دوستت دارمتو از ترس آنکه شایدقلبت ناگهان از هیجان بایستدبا بوسه ای...دهان مرا بستی !!!...
من شاید اولین عشقت نباشماولین قرارت یا اولین بوسه تاما فقط میخوام که آخرینت باشم️️️️...
من شاید اولین عشقت نباشماولین قرارت یا اولین بوسه اتاما فقط میخوام که آخرینت باشم️️️️...
برخی لحظه ها هستند که آرزو میکنیکاش میتوانستی زندگی را در آنها متوقف کنی مثلِ لحظهی شیرینِ اولین بوسه ...!️️️...