من به یک رابطه ی مُرده دچارم بانو
من به یک عشقِ قسم خورده دچارم بانو
.
تو به آن آدمِ مشغول به لبخند و شراب
من به این آدمِ افسُرده دچارم بانو
.
عشق یک باغِ گلِ تازه و سرخ ست ولی
من به دشتی گلِ پژمرده دچارم بانو
.
به اتاقی که هوایِ غزلش را هرشب
عطرِ پیراهنِ تو بُرده دچارم بانو
.
دیگر انگار خبر از منِ مغرور که نیست
زخمی و خسته و آزُرده، دچارم، بانو
.
سهمم از عشق فقط اشک، نمیفهمی تو
به غمی که به تو نسپرده دچارم بانو
.
بعد عمری به همین خُرده محبت های
ساده و کوچک و نشمُرده دچارم بانو
ZibaMatn.IR