دلم میخواد دیدمش یه چرخ بزنم، بخندم-از همون خنده هایی که میگفت قشنگن-، برگردم و زل بزنم تو چشماش، بگم: «نگاه کن منو! نه اینجوری نه.. خریدارانه نگاه کن بهم! من فراتر از این جسمم، من فراتر از این صورتم. روحِ من کل کهکشان شیری رو باهات سفر کرده. قلبم به تهِ دوست داشتنت رسیده. نگاه کن ببین هیچ چیزی، تو این دخترِ خندونی که همیشه لباس های رنگی رنگی میپوشه و برای اینکه عادی جلوه کنه یه نقاب میزنه رو صورتش نیست که دوست داشته باشی؟ من که میتونم حتی نقص هات رو هم دوست داشته باشم. نگاه کن منو! اصلاً دوست داشتن و این ها رو بریز دور، نگاه کن منو تا گرم شم. میشه نگاهم کنی؟ یخ زدم!»
محیا کاربخش
ZibaMatn.IR