ثانیه ها نبودت را فریاد می زنند...! چیزی در درونم می پیچد و می پیچد و می پیچد!!!
مایه سیاهی به دیوار می پاچد وجودم از چشمانم بیرون می ریزد نفسم به شماره می افتد به قفسه سینم چنگ میزنم باید بیای بیرون باااید!!!
سرم را که می چرخانم همه جا اسم توست به بند بند وجودم گره خورده ای جیغ میکشم مغزم می ترکد دود همه جارا بر می دارد قلبم نامت را به خون می کشد چشمانم سیاهی می رود و دنیا به پایان می رسد...!
یلدا حقوردی
ZibaMatn.IR