شب یلدا هم گذشت جانم ...
با انارهای دون شده و چایِ دارچین و باسلوق و بقیه ملزوماتِ شبه چلّه .
به گمانم شب یلدای خوبی بود ...
پر بود از صدایِ خنده و گل گفتن و گل شنُفتن و خلاصه عطرِ خوشِ صمیمیّت !
ولی از خدا که پنهون نیست از تُ چه پنهون جانم ، با همه ی این ها جایِ خالیِ شما کنار من ، امشب عجیب توی ذوق میزد !
آخر نبودی تا برایت انارِ گلپر زده شده در کاسه بریزم و چایِ قند پهلو بیاورم و این بار ،
با تمام وجودم شاد باشم از کنار تُ بودن ...
راستش را اگر بخواهی ؛
امشب من زیرِ نقابِ خنده هایم عجیب حس تهی بودن داشتم ...
ZibaMatn.IR