سیگار و قهوه و غزل و چشم های تو
آهسته می رسم به خودم پابه پای تو
از اقتصاد و سود و زیان حرف می زنی
می لرزم از تب نوسان صدای تو
من چشم و گوش بسته ام و می پرستمت
انکار می کنم همه، حتی خدای تو
صدها پرنده در دل من بال می زنند
وقتی که می زند به سر من هوای تو
یک لحظه شعرهای مرا زیر لب بخوان
تا عاشقانه تر بشود ماجرای تو
در مثنوی چشم تو تکثیر می شوم
تا بشکنم غرور غزل را برای تو
ZibaMatn.IR