چشمانم را به آسمان دوختم،گویی آسمان هم آرام و قرار ندارد.
،دلش میخواهد ببارد اما غرورش اجازه نمی دهد.
همانند من
این روز ها هرچیزی هرچند کوچک مرا یاد تو. می اندازد تمام حرفهایم را برایت میزنم عکس العمل های همیشگی ات جلوی چشمانم نقش میبندد
بالاخره غرور اسمان هم همچون من شکست شاید کمی ارام بگیرم
همدمم پیدا شده
بعد از تو،تنها باران موهای مرا نوازش میکند
از همان لحظه هاییست ک میخندی و با برقی درون چشمانت اما جدیتی ترسناک میگویی باران را دوست نداشته باش موهایت تماما مال من است
میخوام فراموشت کنم
حتی چند سالی است که فراموشت کردم
اما....
وقتی باران میبارد دلم برایت تنگ میشود
من بغض میکنم ،آسمان گریه..
صدای خنده هایت ،گریه هایم،شکستن دلم،تنهایی هایم هر روز و هر شب خاطره هایت را برایم زنده میکنند
اما صدای باران،دنیای دیگریست.
باران می بارد،برایم میگوید از تنهایی هاش ...
صدای باران،خاطره هایت را برایم زنده میکند
آهای باران، من نه چتر دارم نه یار
از این پس تنها ادامه خواهم داد.می خواهم تنهاییم را به رخت بکشم.
به خیالم پر میکشم از تنهایی ام در دلم با تو گلایه میکنم
:(همینطور ک در گودال های گلی میپری تا کمی لبخند به لبم بنشونی از چشماهی نگرانم نگرانیمو میخونی و میگی این روزا همینطور ادامه داره من نمیزارم تنها باشی)
باران که میبارد،خیالم از یاد تو خیس می شود
صدای باران قشنگ است اما ن ب اندازه ناشیانه نواختنت
کاش هر روز از امیخته شدن صدای ساز زدن تو و باران هارمونی نفس هایت برایم تداعی شود
سمفونی لبخند تو از افتادن قطره باران در گودال شنیدنی تر است جانم
هر قطره از باران ک میبارد تویی..
صدایش میشود احساست برای من
قطراتش لبخندت
و عطر خاکش کم می اورد در کنار عطر صحبت هایت
امشب هم از آن شب هایی است که دلم آرام و قرار ندارد
ZibaMatn.IR