به هر کس رسیدم گفت عطر نوبرانه ات از کجاست؟
باد بهارم پرسید
کدام عطاری آن را می تواند بفروشد؟
راستش آهو هم به فکر فرو رفت
تازه دشت نرگس ودرخت نارنج
هم از رو رفته اند
هیچ کس و هیچ چیز
نمی داند
به بهشت چشمانت آلوده شده ام
ولی همان بهتر ناشناخته بمانی
تو فقط سهم صبح ها و شبهای خودم هستی.
ZibaMatn.IR