خیلی وقتا میشه از تنهایی به کوه رسید
یه کوه صبر یه کوه سبز ، نمونش همین الآن
مث اون کوهی از دور سبزه
ولی کلی سیاهی و مور و ملخ توو خودش جا داده
و پر از زوزه ی گرگ و ناله ی کفتار
از دور بهت لبخند میزنه
اون از توو خون گریه میکنه و
تو از دور سبز میبینی
پس ببین یه سری چیزا از دور سبزه
ولی از توو قرمزه و سیاه
یه وقتا دوری باعث میشه فقط لبخندمو ببینی و
دردام غمگینت نکنن
حالا همون کوهه که گفتمو
میخوام بهش یه کم زوم تر نگاه کنیم
همون کوهو توو دلشو که بکَنی
به معدن طلا میرسی و
هر چی توو تاریکی تونلت بیشتر فرو بری
طلاها بیشتر و هر چی شب تاریک تر باشه
ستاره ها پُر نور تر میشن
میدونم که بزرگترین مشکلِ آدم ترس از تنهائیه
اما گَنجی که دنبالش میگردی
توو همون غاریه که از رفتنِ تووش میترسی
ZibaMatn.IR