آغوش تو آغوش نه یک مزرعه بنگ است
چشمان تو که چشم نه سرچشمه ی رنگ است
موهای پریشان تو یک جنگل بکروُ
لب های تو لب نه که دوتا توله پلنگ است
ای پرچم افراخته بر قله ی قلبم
حرف سفرت وحشت آوازه ی جنگ است
مانده ست به من از همه ی عشق و جوانی
یک دل که چنان چشم حسودان تو تنگ است
از یاد چنان بردی ام انگار نه انگار
هر لحظه یکی منتظرت گوش به زنگ است
محمد خوش بین
ZibaMatn.IR